SeVdA










پشت یک دیوار سنگی  دو تا پنجره اسیرن.دوتا خسته دوتا تنها  یکیشون تو یکیشون من.دیوار از سنگ سیاهه   سنگ سخت وسرد خارا.زد مهربی صدایی روی لبای خسته ی ما.نمیتونیم که بجونبیم زیر سنگینی دیوار.همه ی عشق منو تو قصه از قصه ی دیدار.کاشکی

این دیوار خراب شه  منو تو باهم بمیریم.توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم.شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه    میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه...

تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 22:39 نويسنده sevda

 

بشنو همسفر من.باهم رهسپار راه شدیم.باهم لحظه هارا گریه کردیم.ما در صدای بی صدای گریه بودیم.ماازعبور تلخ لحظه قصه ساختیم...شاید در این راه اگر باهم بمانیم..وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم.

تاريخ شنبه 27 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 22:28 نويسنده sevda

هرم نگاهم اگرهم رسید قصه نگاهم همه دیوار بود.سوختنم را که تو دیدی ولی کارتو از این همه انکار بود.خیره به چشمانت اگر میشوم در قفس ثانیه ها مانده ام.ثانیه ها رفت و نگاهم به در منتظر لحظه ی دیدار بود.رفتی و در پشت در بسته ای ماندم و دریافتم این نکته را آن چه که در خلوت تنهایی ام نیست دگر فرصت تکرار بود.مرثیه هرشب و تنهایی ام سوختن سوختن سوختن...پرده ی آغاز از این ماجرا تا به سرانجام پدیدار بود.زلف و رها چشم خمار است و من من که به چشمان تو اغشته ام.پشت همه شوق به خون خفته ام ماه دلم دست تو در کار بود.پشت نگام همه تصویر تو.پیش دلم ترس از این انزوا.آیینه در آیینه و حکم من از همه عمر تکرار بود.

تاريخ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 16:47 نويسنده sevda

عشق تنها کار بی چرای عالم است.چه آفرینش بدان پایان میگیرد.معشوق من چنان لطیف است که خود را به بودن نیالوده است .که اگر جامه ی وجود بر تن میکرد نه معشوق من بود...

تاريخ پنج شنبه 25 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 16:30 نويسنده sevda

 

تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 12:42 نويسنده sevda

و این منم دختری تنها   در آستانه ی فصلی سرد    در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین   ویاس ساده وغمناک آسمان   وناتوانی این دست های سیمانی...

تاريخ دو شنبه 22 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 12:13 نويسنده sevda

هیچ چیز و هیچکس در جهان شایستگی آنرا ندارد که دختری حتی ناخن انگشت پایش را به خاطر آن عریان کند...

 دخترم بگذارجسم تو مال کسی باشد که حاظر است روحش را برای تو عریان کند...

تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 23:8 نويسنده sevda

 

اگر دروغ رنگ داشت:هرروز شاید ده ها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست وبی رنگی کم یا بدترین چیزها بود.اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران میکردند.اگر گناه وزن داشت هیچکس را توان نبود قدمی بردارد.تو از کوله بار سنگین خویش ناله میکردی...ومن شاید کمرشکسته ترین بودم.اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند.خدایاااااااااااا کمکم کن دیرتر برنجم.زودتر ببخشم.کمتر قضاوت کنم و بیشتر فرصت دهم.

تاريخ یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 22:56 نويسنده sevda

اگر روزی خیانت دیدی بدان که قیمتت بالاست.حتی بهترین فرزندان نیز دشمن جان پدرو مادرند! از دشمن خود یکبار بترس از دوست خود هزاربار! نقاش کامل آن است که از هیچ برای خود سوژه بسازد.خوشبختی فاصله ی این بدبختی تا بدبختی دیگر است.حتی تظاهر به شادی نیز برای دیگران شادی بخش است.ازدواج مثل بازار رفتن است تا پول و احتیاج و اراده نداری به بازار نرو. انسان اگر فقیر و گرسنه باشد بهتر از آن است که پست و بی عاطفه باشد.

تاريخ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 16:10 نويسنده sevda

چارلی چاپلین میگوید آموخته ام که با پول میشود:خانه خرید ولی آشیانه نه.رختخواب خرید ولی خواب نه.ساعت خرید ولی زمان نه.میتوان مقام خرید ولی احترام نه.میتوان کتاب خرید ولی دانش نه.دارو خرید ولی سلامتی نه.خانه خرید ولی زندگی نه.وبلاخره میتوان قلب خرید ولی عشق را نه!آموخته ام تنها کسی که مرا در زندگی شاد میکند کسی است که به من بگوید:تو مرا شاد کردی!آموخته ام که مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است.آموخته ام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر میخواهد فقط دستی است برای گرفتن او و قلبی است برای فهمیدن او.آموخته ام که راه رفتن کنار پدرم در شب تابستانی در کودکی شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است...و آموخته ام که این عشق است که زخم هارا شفا میدهد نه زمان...!

تاريخ دو شنبه 15 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 15:33 نويسنده sevda

 A Happy heart makes A blooming visage.Try to be lucky in unHappy times. 

تاريخ چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 20:40 نويسنده sevda

vagti too shab gom mishodam   setare shab shekan nabood     mian in shab zade ha    kasi be fekre man nabud   vagti too shab gom mishodam   ham khune khabe gol midid   hamsaye az khusheye khod sabad sabad khande michid    Akh!ke too ogyanoose shab sukhtamo kasi nadid!  too barzakhe bidade shab kasi be dadam naresid...!!

تاريخ چهار شنبه 10 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 20:26 نويسنده sevda

 

نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد؟نمی خواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد.گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش...و او یک ریزو پی در پی...دم گرم خوشش را بر گلویم سخت بفشارد.و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد...بدین سان بشکند در من...سکوت مرگبارم را.

بهاربيست                   www.bahar22.com

تاريخ جمعه 5 اسفند 1390برچسب:,سـاعت 13:43 نويسنده sevda
яima