SeVdA
میون یه دشت لخت زیر خورشید کویر انگار دستام سرده سردن انگار چشمام شب تارن آسمون سیاه ابر پاره پاره شرشر بارون داره میباره حالا رفتی و من تنها ترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین رفتی برو تنها بمون با غصه ها همرا بمون دیگه نمی تونم خسته خستم طلسم غم رو زدم شکستم داره چشمام ابر بارون رو گونه هام شده روون رفتی و رفتی تنها می مونم تا آخر عمر واست می خونم حالا رفتی و من تنهاترین عاشقم رو زمین تنها خاطراتم تو بودی فقط همین برف ، برف برف میباره قلب من امشب بی قراره بعضی موقع ها باید به بعضیا گفت: هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــررررری...
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف میزنم خداحافظ نا مهربون میخوام ازت دل بكنم مشاهده در ادامه ی مطلب... تو برو.... نگران حال من نباش.... من... به تنهایی... به صندلی توی اتاقم... به پنجره رو به خیابان... به فکر کردن به تو... و به سیگار کشیدن.... عادت کردم... تو برو...
دیدی گفتم اخرش راهمون از هم جدا میشه؟ تو میری با دیگرون،عشقمون تباه میشه؟ دیدی گفتم که نگات غرورمو ازم گرفت؟ لعنت به اون غریبه ای که عشقموازم گرفت
زندگی دفتری از خاطره هاست یک نفر در دل شب یک نفر دردل خاک یک نفر همدم خوشبختی هاست یک نفر همسفر سختی هاست چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد ما همه همسفریم... قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی ستاره های از تو گشته جدا دل خوش کنی و باز هم تو بمانی و تنهایی و دوری...
شاید برایت عجیب باشه این همه آرامشم خودمانی میگویم ، به آخر که برسی فقط نگاه میکنی . . . غمگینم مثل عکسی در اعلامیه ی ترحیم که خنده اش همه را می گریاند . . . سرنوشتم چیز دیگر را روایت میکند / بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت / غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند . . آرامـــش یعنــــی : هـر وقت قهـــر کــــردی مطمئــــن بـــاشـی کـــه تـــا آشتـــی کنـــی هیـــچ کسی جـــات رو نمی گیــــــره Tanhayi!!!in vazhe ra boland tarin shakheye derakht khoob mifahmad. پشت یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن.دوتا خسته دوتا تنها یکیشون تو یکیشون من.دیوار از سنگ سیاهه سنگ سخت وسرد خارا.زد مهربی صدایی روی لبای خسته ی ما.نمیتونیم که بجونبیم زیر سنگینی دیوار.همه ی عشق منو تو قصه از قصه ی دیدار.کاشکی این دیوار خراب شه منو تو باهم بمیریم.توی یک دنیای دیگه دستای همو بگیریم.شاید اونجا توی دلها درد بیزاری نباشه میون پنجره هاشون دیگه دیواری نباشه... بشنو همسفر من.باهم رهسپار راه شدیم.باهم لحظه هارا گریه کردیم.ما در صدای بی صدای گریه بودیم.ماازعبور تلخ لحظه قصه ساختیم...شاید در این راه اگر باهم بمانیم..وقت رسیدن شعر خوشبختی بخوانیم. هرم نگاهم اگرهم رسید قصه نگاهم همه دیوار بود.سوختنم را که تو دیدی ولی کارتو از این همه انکار بود.خیره به چشمانت اگر میشوم در قفس ثانیه ها مانده ام.ثانیه ها رفت و نگاهم به در منتظر لحظه ی دیدار بود.رفتی و در پشت در بسته ای ماندم و دریافتم این نکته را آن چه که در خلوت تنهایی ام نیست دگر فرصت تکرار بود.مرثیه هرشب و تنهایی ام سوختن سوختن سوختن...پرده ی آغاز از این ماجرا تا به سرانجام پدیدار بود.زلف و رها چشم خمار است و من من که به چشمان تو اغشته ام.پشت همه شوق به خون خفته ام ماه دلم دست تو در کار بود.پشت نگام همه تصویر تو.پیش دلم ترس از این انزوا.آیینه در آیینه و حکم من از همه عمر تکرار بود. عشق تنها کار بی چرای عالم است.چه آفرینش بدان پایان میگیرد.معشوق من چنان لطیف است که خود را به بودن نیالوده است .که اگر جامه ی وجود بر تن میکرد نه معشوق من بود...
مونده یک مرداب پیر توی دست خاک اسیر
منم اون مرداب پیر از همه دنیا جدام
داغ خورشید به تنم زنجیر زمین به پام
من همونم که یه روز می خواستم دریا بشم
می خواستم بزرگترین دریای دنیا بشم
آرزو داشتم برم تا به دریا برسم
شبو آتیش بزنم تا به فردا برسم
اولش چشمه بودم زیر آسمون پیر
اما از بخت سیام راهم افتاد به کویر
چشم من به اونجا بود پشت اون کوه بلند
اما دست سرنوشت سر رام یه چاله کند
توی چاله افتادم خاک منو زندونی کرد
آسمونم نبارید اونم سرگرونی کرد
حالا یه مرداب شدم یه اسیر نیمه جون
یه طرف میرم تو خاک یه طرف به آسمون
خورشید از اون بالاها زمینم از این پایین
هی بخارم می کنن زندگیم شده همین
با چشام مردنمو دارم اینجا می بینم
سرنوشتم همینه من اسیر زمینم
هیچی باقی نیست ازم لحظه های آخره
خاک تشنه همینم داره همراش می بره
خشک میشم تموم میشم فردا که خورشید میاد
شن جامو پر می کنه که میاره دست باد
برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره
تا دوباره صدامو دراره برف ، برف برف میباره
آسمونم دلش قصه داره حق داره هرچی امشب بباره
جای برف باز میشینی کنارم مطمئنم دیگه شک ندارم
شک ندارم تو فکرم هستی تنهایی تو اتاقت نشستی
گفته بودی دلت تنگ نمیشه پس چرا هی میای پشت شیشه
برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره
تگ دوم آهنگ بابک جهانبخش به نام برف
خنده آدمک روی برفا روزای خوبم و زنده کرده
من دلم گرم هیشکی نمیشه سردمه.خیلی سرده
باز دوباره داره برف می باره باز چه ساکت می باره
یخ زده دستای بی گناهم چشم برام فقط چشم برامهم
چشم برامهم ، چشم برامهم
برف ، برف برف میباره قلب من امشب بی قراره
برف ، برف برف میباره خاطره هاتو یادم میاره
سخته ولی من میتونم سخته ولی من میتونم این جمله رو اینقد میگم تا كه فراموشت كنم ا
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
ولـی بـایـد یـاد بـگـیـری
هـر حـقـیـقـتـی رو تـو صـورت طـرف مـقـابـل تـُف نـکـنـی
روح و روان آدمـا از هـر حـقـیـقـتـی عـزیـزتـره
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
ادامـــه مطـــلــبــــــ..♦ـ♦ـ♦ـ....
яima |